خدایا ببخشید ولی میشه چرتکه بندازی
که چقدر برایت مخلصانه کار کرده و چقدر ریاکارانه...
که اینقدر سرخود بوده و فراموش کرده که عبد روسیاهی بیش نبوده
و شما یگانه معبود عالم وجودش بخشیدی تا زندگی کنه ...
چقدر در برابر دوستانی که همچون آینه صاف و یکرنگ بوده
و از روی صداقت گفته که بالا چشمت ابروه و این چاهه جبهه گرفته ...
ادعای علم داشته اما حقیقتا چندبار راه اشتباه را به دیگران متذکر شده
و برایشان وقت گذاشته و یا حداقل بردوششان زده که بابا این چاهه و راهت اشتباهه ...
خدایا چقدر آغوشت را باز کردی و برایم وقت ملاقات تعیین فرمودی و سر سفره ی پاکت نشاندی
اما آنقدر دنیا را چسبیده و برای دیدن شیطان سر و دست شکسته و به قعر چاه افتاده
و زباله ها ی رنگانگ نجس شیطان را با ولع نگاه و یا درسته قورت داده ...