همش گفت:چی بخورم، چی بپوشم، چی بگم و و و
نکنه جسمم آسیب ببینه،نکنه خلایق ناراحت بشه، هی نازید به خود و و و
آخه یکی نبود بگه، تو که بی او هیچی، کمی به خودت بیا.پس روح مجردچی..انگار نه انگار ...
شرمنده محبوبم،هنوزم دلخوری که خونه ات را با این چیزا پر کرده
حق داری آخه این خونه ات را حتی قبل از بودنم با عشق و محبتت تزیینش کرده بودی
اما من با خودپرستی بر جت نفس که شیطان هم با روبان تزیینش کرده تا دور دست ها رفتم به خیالم عجب اوجی اما دیدم نه بابا ته دره سقوط کرده ام و ...
ای عشق ازلی و ابدی! تو بی نیاز و من گدا میشه همیشه تلنگری،طوفانی -اصلا هر چی تو بگی -
تو این خونه ات به پا کنی تا هیچ وقت ازت غافل نشه...