انگار شب عروسی متبرجان شده
این دانشگاه ...
ب.ن:
باوجود اینهمه آرایش،ادکلن و...که این متبرج ها روی سر و هیکلشون می ریزند
در عجبم چرا آنقدر بوی گند می دهند و و و
گلاب به روتون سر کلاس داشتیم
از بوی گند و شدت آرایششون بالا می آوردیم
که به تماشای گل و درختان بیرون پنجره مشغول گشتیم
خلاصه بقیه اش بماند که آن قدر محو طبیعت زیبا شدیم
که به خود اومدیم و دیدیم رشته ی درس و کلام
در مغز مای بیسواد بسته شده عین
کلاس دی که اصلا زیر شبکه نداره و ...
واقعا تاسف بار است اینهمه تبرج و خود نمایی از دخترهای باسواد روشنفکر، که خدای مهربان را که ناظر اعمالمون بوده را فراموش کرده اند و زمینه را برای فساد خود و جامعه باز کرده اند...
ت.ن:
خانم روشنفکر تا حالا شمرده ای دل چند جوان را که زمینه ی ازدواجش فراهم نیست را لرزنده ای؟ چند مرد متاهل را نسبت به همسر و خانواده اش بی رغبت کرده ای ؟و زمینه ی اختلاف و درگیری را به محل آرامشش باز کرده ای؟
برای یک بار هم که شده بنشین و با اون ذهن روشنت، بشمار چند نفر را تنوع طلب کرده ای
و از همه مهم تر حال چند نفر را مثل ما با این بوها و آرایشهای ترسناک بهم زده ای و و و
از حالا هم گفته باشیم ما که نمی گذریم...