سرگرم چسباندن تکه های تازه خرد شده اش بود
که ناگهان نسیمی به تکه ها وزید و باز شکسته تر ...
حسابی بغض کرد و زیر لب گفت نسیم بی تقصیری
چسب این سیبل خشک نشده بود...
پ.ن:
فکر کنم این بار با اشک محکم تر چسبید نه خدا ؟