عروج

مشخصات بلاگ
عروج

وقتی با دستم سرش را بالا گرفتم

تا بهتر متوجه کلام آن نوجوان شوم

اما دیدم زد زیر گریه و می گفت خانم

خیلی ممنونم که بهترین هذیه را  امشب به من دادی

درحالیکه هنوز محو  چهره ی معصومش بودم 

و دلیل گریه و تشکرش را نمی دانستم

اشکهایش را پاک کرده و  آغوشم را به سمتش باز کردم

تا آرام شود و گفتم دخترم چرا گریه می کنی؟

با صدای آرام کنار گوشم گفت خانم امروز تولدم

بود و تا حالا هیچکس هدیه ای به این خوبی به من نداده بود

هیچکس مرا به جاهایی به این خوبی نیاورده بود
ممنونم خانم از همتون ممنونم

که ما را راهیان نور آوردید و بهشت را نشانم دادید و....

حرفهای قشنگی می زد آن نوجوان

خیلی خودم را نگه داشتم تا زیر گریه نزنم

و پیش خودم گفتم شهدا باز هم ممنونم

که در تربیت این نسل نیز دستگیرمان هستید

شهدا! این نوجوانان اینجا را دیدند و نوشتند بهشت

و از روسیاه تشکر کردند که...........

گر لبهای تشنه ی شما را می دیدند چه...

گر فکه و رمل ها را می دیدند چه می کردند و چه ناله ها و ...


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی