دلم لک زده
برای اینکه تک و تنها بنشینم رو به روت
و بگویم تمام ناگفته هایم را
و مثل همیشه همه را بسپارم به خودت ...
چشمانم بدجور بهانه ات را می گیرد
گوشهایم هیچ صدایی جز اذان و نقاره ی حرمت را نمی خواهد بشنود...
دلم لک زده
برای اینکه تک و تنها بنشینم رو به روت
و بگویم تمام ناگفته هایم را
و مثل همیشه همه را بسپارم به خودت ...
چشمانم بدجور بهانه ات را می گیرد
گوشهایم هیچ صدایی جز اذان و نقاره ی حرمت را نمی خواهد بشنود...
دل روسیاه باز هوای صحن انقلابت کرده
...همون گوشه ایستاده و نگاهی به گنبدت کرده
و به تنها محرم رازش بگوید از دل اشباع شده از قمه
...دگران همیشه تبسمش را دیده و شما و مادر پهلو شکسته دردهای ناگفته
درونش را تا مبادا .........................................................................
آقا بفرما با این دل چه کنم که وقتی هوایی ات می شود یک دل سیر اول به هوای بقیع گریه و ناله سر داده ...
بعد مجنون تر از قبل بهانه ی شما امام رئوفش را و ......... .............................