عروج

مشخصات بلاگ
عروج

اگه میخواهی با من رابطه داشته باشی

باید قول بدهی همیشه راستش را بهم بگی 

که با فرد دیگه ای ارتباط نداری

پیش این و آن هم گدایی محبت نمی کنی 

وقتی هم میای پیشم یه مشت دروغ تحویلم ندهی و الکی بگی فقط تو را میخوام

در حالیکه دست و دلت پیش دیگران... 

حواست باشه که همیشه زیر نظر دارمت پس سعی کن باهام رو راست باشی....


منم قول می دهم اگه تو خوب باشی و خودت را بسازی

و دلت را فقط برا من خالی کنی، 

من هم محبتم را به پات بریزم ،نمی ذارم قند تو دلت آب بشه 

تا وقتی هم که در کنارم هستی، آرامش تمام وجودت را پر کنه

و اگه یه وقت با ندونم کاری غم و غصه ای و... 

به وجود آورده ای، همه از یادت بره  ...


شرمنده یا خبیر! ببخش مرا که هر وقت اومدم پیشت حواسم همه جا بود الا تو

درحالی که میگفتم لا اله الا الله .. و همش به دروغ گفتم ایاک نعبد و ایاک نستعین و و و....


خوشابه سعادت محبانی که در کلامشان هم
به قلب معلمشان توجه دارند... 
دیگران را با جمله ی ((منتظرتم بیا)) دعوت می کنند 
و به این معرفت رسیده اند که گل نرگس 
قلبش به درد می آید با جمله ی ((سری بزن))
و یاد محراب، علقمه و...

شرمنده استاد عشق! با اعمالم که نشان دادم،منتظرت نیستم و به قدری غافلم که رفتار بماند 
در گفتار و نوشتارم هم از واژه ی منتظرتم بیا،دریغ نمودم ...
نگفتم شاید حداقلاین واژه تلنگری شود بر این قلب زنگار گرفته ام ...
ببخشید واژه ی سر را هم که به راحتی از کنارش رد شده و فراموش کردم منتقم سر منتظر اعمال و رفتار من....

بدا به حال این کور روسیاه که با 

معاصی مولایش را آواره ی کوه و بیابان کرده...


خوشا آنان که بهشت مشتاقون بید

نه آنان مشتاق بهشت ...



 نمیتونی فراموشش کنی

هنوز دوستش داری ولی چون خیلی اشتباه داشتی

دیگه روت نیست بری سراغش می ترسی نبخشدت...


گفت : من یه بار که پیشش بودم چشمم به چندتا اسم خورد

که فهمیدم اینها را خیلی خیلی دوست داره

پس اگه خطا کردی برو سراغ آنها و ازشون بخواه که برات وساطت کنن

 که کلید خوشبختی و نجاتت دستشونه

 بین تو و آنها اصلا هم فرق نذاشته و تبعیضی هم در کار نبوده 

آخه او خوب تو را میشناسه و آگاه به تمام کارهات

 پس میدونست که تو با آزادی و اختیاری که بهت میده بیشتر وقتها ازش دور میشی

 و گول میخوری و طغیان میکنی و میفتی تو چاه...

ولی آنها نه خطا میکنن نه غفلت. تازه همیشه هم عاشقانه و با تمام وجود

 تا شهادت پرستشش خواهند کرد

 برا همین آنها به درجه ای رسیدند که دیگه شدند نزدیکانش.

چون دوستت داشت به آنها سفارش کرد معلمت بشن و راه از چاه نشونت بدهند 

اگر غفلت کردی و گول دشمن حسودت -شیطان -را خوردی و سقوط کردی

بشن ریسمانت و نجاتت دهند...


معبودا! از همان نخست که حضرت آدم (ع)را آفریدی اسماء متبرک محمد،علی، فاطمه، حسن، حسین(علیهم السلام) را در عرش نشانش دادی

تا بعدها من عاصی بفهمم که گر خطا هم کردم با توبه کردن و واسطه قرار دادن این عزیزان درهای فیضت باز به رویم گشوده می شود و...

 

گفت: فقط به خاطر تو 

اینجا همه چی گذاشتم 

فقط لب تر کن

خودمم هیچی نیاز ندارم 

هرچی خواستی روت بشه بگو 

نگران هم نباش

همیشه هم خونه هستم

هر وقت اومدی خجالت نکش در بزن بیا 

در خونه ام همیشه به روی تو بازه گلم ...

اگه یه وقت نیمه شب 

دوست داشتی بحرفی بازم بیا 

که خونه ات را هم نورانی می کنم 

تازه عزیزانم را هم می فرستم تا پشت سرت بایستند

پس هر چیزی برا خودت و دوستانت خواستی فقط سفارش بده ...


خلاصه حالاحسابی شرمنده اش هستم چرا که به جای قدر دانستن این همه توجه،

مغرور و مغرور تر شدم و احساس عزت کردم... 


ببخشید عزیزم! آنقدر بی منت هدیه دادی که یادم رفت عزّت برا بی سرو پایی که بویی از تقوا نبرده که نیست... 


تلنگری به خویش:

ای هیچ! معیار عزت تقوی است.پس بدان و دیگر تمییز بده که 

عزت با ذلت قابل جمع نیست ولی احساس عزت با ذلت قابل جمع است...

تلاش کن که معیار را ایجاد کنی تا عزیزش شوی ورنه ذلیلی هستی که با معاصی لیاقت صدا کردنش را هم ازدست می دهی و چه بساعطاهایش به جهت نشنیدن صدایت......

گر پشت در بسته بمانی 

به از این است که نومید بمانی...


د.ن:

فاتح و مفتوح! این گدا را توفیق دوستی،که دوستی تو ما را بس است...

گفت:عزیزم سفر به سلامت 

همه چی برات هماهنگ شده برو بگرد برا خودت 

فقط مراقب خودت باش

نکنه گول بخوری 

نکنه گم بشی

گر دلت تنگ شد

و یا چیزی خواستی اینم شماره تماسم 24434 فقط به خودم بگو 

نکنه به غریبه رو بندازی ها...

گل سر سبدم!

اگه یه وقت خواستی باهات حرف بزنم

یا سوالی داشتی اینم کتابم بازش کن دیگه کارت نباشه

هم آرام میشی هم پاسخ همه سوالاتت را پیدا میکنی  

خیالتم تخت تخت مطالبش همیشه به روز ه ....


اما این روسیاه چشم سفید

 به جای اینکه بشه کوه عبودیت شد کوه منیّت...


شرمنده خداجونم

میدونم همه سفارشها را با نهایت مهربونی بهم فرمودی 

 اما نه تنها گول دشمن آشکارم -شیطان-را خوردم بلکه از مشخص ترین اخلاق بدش کبر هم الگو گرفتم 

هر وقت از تو غافل شدم شیطان بیشتر  برایم سفره ی رنگی پهن کرد.حتی بیراهه ها را هم برایم چراغونی کرد

وقت نماز فقط جسمم باهات حرف زد برا همینه که تاکنون حجاب بین من و تو  مونده که مونده ...

د.ن:

ببخشید یا سریع الرضا! میشه این نیست هست نما را،مددی تا در بندت بماند نه با غفلت از بندت...

با خود رفتن ره به ترکستان است 

بی خود رفتن ره به دلستان است... 


د.ن:

یک! یاری کن این صفر را با منیّت بیراهه نرود...

همش گفت:چی بخورم، چی بپوشم، چی بگم  و و و
نکنه جسمم آسیب ببینه،نکنه خلایق ناراحت بشه، هی نازید به خود و و و
آخه یکی نبود بگه، تو که بی او هیچی، کمی به خودت بیا.پس روح مجردچی..انگار نه انگار ...

شرمنده محبوبم،هنوزم دلخوری که خونه ات را با این چیزا پر کرده 
حق داری آخه این خونه ات را حتی قبل از بودنم با عشق و محبتت تزیینش کرده بودی
اما من با خودپرستی بر جت نفس که شیطان هم با روبان تزیینش کرده تا دور دست ها رفتم به خیالم  عجب اوجی اما دیدم نه بابا ته دره سقوط کرده ام و ...

ای عشق ازلی و ابدی! تو بی نیاز و من گدا میشه همیشه تلنگری،طوفانی -اصلا هر چی تو بگی -
 تو این خونه ات به پا کنی تا هیچ وقت ازت غافل نشه...